هر نوبتم که در نظر اي ماه بگذري

شاعر : سعدي

بار دوم ز بار نخستين نکوتريهر نوبتم که در نظر اي ماه بگذري
بسيار ديده‌ام نه بدين لطف و دلبريانصاف مي‌دهم که لطيفان و دلبران
الا کمر که پيش تو بستم به چاکريزنار بود هر چه همه عمر داشتم
انصاف مي‌دهد که نهان مي‌شود پرياز شرم چون تو آدميان در ميان خلق
دانم که گر تنم بکشي جان بپروريشمشير اختيار تو را سر نهاده‌ام
با صورت بديع تو کردن برابريجز صورتت در آينه کس را نمي‌رسد
بر حال من ببخشي و حالت بياورياي مدعي گر آن چه مرا شد تو را شود
هيچ افتدت که بر سر افتاده بگذريصيد اوفتاد و پاي مسافر به گل بماند
سختي مکن که کيسه بپرداخت مشتريصبري که بود مايه سعدي دگر نماند